قصیده ای از احمد مطر به همراه ترجمه

تقدیم به خوانندگان وبلاگ

كل ما في بلدتي

هر جه در شهر من است


يملأ قلبي بالكمد

دلم را پر از اندوه میکند


بلدتي غربة روح و جسد

شهرمن بیگانگی روح از  تن است

 

غربة من غير حد

بیگانگی ای نامحدود


غربة فيها الملايين

غربتی که درآن ملیون ها نفر است

 

و ما فيها أحد

اما کسی نیست

 

غربة موصولة

غربتی پیوسته


تبدأ في المهد

از گهواره شروع میشود

 

ولا عودة منها للأبد

و هرگز از آن بازگشتی نیست


شئت أن أغتال موتي

خواستم مرگم را ترور کنم


فتسلحت بصوتي

پس صدای خود را به عنوان اسلحه به دست گرفتم


أيها الشعر لقد طال الأمد

آهای شعر! طول کشید!

 

أهلكتني غربتي أيها الشعر

غربتم مرا از پای در آورد


فكن أنت البلد

تو وطنم باش

 

نجّني من بلدة لا صوت يغشاها

مرا نجات ده از وطنی که در آن صدایی نیست


سوى صوت السكوت

بجز صدای سکوت

 

أهلها موتى يخافون المنايا

ساکنان آن مردگانی اند که از مرگ میترسند

 

و القبور انتشرت فيها على شكل بيوت

گور ها به شکل خانه هایی در آنجا پراکنده اند


مات حتى الموت

حتی مرگ مرد

 

و الحاكم فيها لا يموت

اما حاکم آنجا نمی میرد


ذر صوتي أيها الشعر بروقا

ای شهر صدایم را چون آذرخش هایی پخش کن


في مفازات الرمد

در فلات های خاکستر


صبه رعدا على الصمت

آنرا چون رعد بر خاموشی فرو ریز


و نارا في شرايين البلد

و چون آتشی در رگهای وطن


ألقه أفعى

آن را بسان مار افعی پرت کن

 

الى أفئدة الحكام تسعى

که به دلهای حاکمان بجهد


و افلق البحر

و دریا را بشکاف


و أطبقه على نحر الأساطيل

و بر گردن حاکمان ببندش


و أعناق المساطيل

و بر گردن های احمقان


و طهر من بقاياهم قذارات الزبد

و کف دریا را از کثافت آنان پاک کن


إن فرعون طغى أيها الشعر

ای شعر! فرعون طغیان کرد


فأيقظ من رقد

پس آنکه خوابیده را بیدار کن


قل هو الله أحد

بگو خدا یکتاست


قل هو الله أحد

بگو خدا یکتاست


قل هو الله أحد

بگو خدا یکتاست


قالها الشعر

شعر این را گفت

 

و مد الصوت و الصوت نفد

و صدا را کشید و صدا تمام گشت


و أتى من بعد بعد

و بعد از بعداز آن آمد


واهن الروح محاطا بالرصد

جانخسته و بند شده در زنجیر


فوق أشداق دراويش

بر لبان درویشانی


يمدون صدى صوتى على نحري

که بازتاب صدایم را بر گردنم میکشند


حبلا من مسد

چون ریسمانی از لیف خرما


و يصيحون مدد!

وفریاد مدد سر می دهند!

 درباره احمد مطر